مهمون مهمون
سلام عزيزم
ديروز سر كارم تلفن زنگيد حسن آقا (شوهر عمه معصومه) بود گفتن شب شام ميايم خونتون.
ما هم نيم ساعت بعد مرخصي گرفتيم و رفتيم خونه براي آشپزيتميزكاري قبلش هم رفتم بازار خريد . بابا مريض بود به همين خاطر سعي كردم همه كارارو خودم انجام بدم كه اون بيشتر استراحت كنه. بعدش هم رفتم خونه و به كارام رسيدم و براي شام هم يه سفره رنگين انداختم. دوست دارم سفره هاي مهموني من هميشه رنگين و پر باشه. و تمام سعي خودمو ميكنم. بابزرگ هم شام اومد و شب خوبي بود
و منم بعد از اينكه مهمونا رفتن خسته و كوفته رفتم خوابيدم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی